مجموعه شعر رگ شفق

در این قسمت به معرفی کتاب مجموعه شعر رگ شفق می پردازیم.

معرفی کتاب رگ شفق

کتاب رگ شفق مجموعه‌شعری از مسعود عباداللهی است که در قالب نیمایی سروده شده. این کتاب که صد شعر کوتاه را شامل می‌شود، موضوع‌های متنوعی از قبیلِ مدح زندگی، ستایش طبیعت، نکوهش جنگ، ارج نهادن به عشق و… را دربرمی‌گیرد.

درباره‌ی کتاب رگ شفق

کتاب رگ شفق شامل صد شعر کوتاه نیمایی سروده‌ی مسعود عباداللهی است. برخی از عناوین شعرها عبارتند از: «جوان»، «اسیر»، «هزار عاشق»، «حکایت» و «پروانه». این مجموعه شامل اشعار برگزیده‌ی شاعر است که در طی سال‌های 1396 تا 1402 سروده شده‌اند.

مسعود عباداللهی در اشعار خود روح زمانه را انعکاس می‌دهد؛ او همان‌قدر که از احساسات ناب انسانی سخن به میان می‌آورد، مسائل اجتماعی را نیز به نقد می‌کشد. عباداللهی در شعر «طبل جنگ» فضایی تاریک و سیاه ترسیم می‌کند که مرگ همه‌جا سایه افکنده، اما در پایان نور امیدی جوانه می‌زند؛ نوری که از ایمان قلبی منتج می‌شود.

بعضی اشعار کتاب رگ شفق به سبک اشعار سهراب سپهری نزدیک می‌شوند؛ چنانچه در شعر «لحظه‌ی خواب»، طبیعت مورد ستایش قرار می‌گیرد و چشمه و گل و باغ و خورشید تجلی‌گاه ایمان و معرف می‌شوند. مسعود عباداللهی ‌به‌خوبی فضا و موضوع‌ها را در هر شعر عوض می‌کند. با وجود اینکه اشعارْ کوتاه و یک‌صفحه‌ای هستند، اما فضا به بهترین نحو ساخته می‌شود و احساس به خواننده انتقال می‌یابد.

در کتاب رگ شفق می‌توان طیف کاملی از احساسات انسانی را در نزدیک‌ترین حالت به واقعیت تجربه کرد. زشتی و زیبایی، بدی و خوبی، نور و تاریکی در کنار هم وجود دارند. شاعر گویی بر روی مرز باریک عشق و نفرت نسبت به این جهان قدم برمی‌دارد و مخاطب را نیز با خود همراه می‌سازد.

کتاب رگ شفق برای چه کسانی مناسب است؟

هرکس که به شعر نو فارسی علاقه‌مند است، از خواندن این کتاب شعر لذت خواهد برد.

در بخشی از کتاب رگ شفق می‌خوانیم

شاعری بی‌نام
بی‌نشان
که با تو صاحب نام
شهره‌ی عام می‌شود
عاشقانه‌هایش
شعر تمام می‌شود
مردم شهر می‌گویند
عاقل است یا عاشق
شعرهایش خبر از
درد جنون می‌گویند
مرد عاشق دیگر
شهره شهر است
به حاشا کردن خود
رسوا کردن خود
چشم‌های عاشقان را تا صبح
غرق دریا کردن
عاقلان را بی خود
ماه را در خون سیاه
نیمه شب
مهمان کردن
عشق را زندانی کردن در خود
تهران – خرداد 1397

فهرست مطالب کتاب

سخن مؤلف
نگاه
رگ شفق
بند
ذهن
خیره
شاخ‌های گوزن
رنج
کشتی
شیرین
سال
چهارشنبه
تابوت
بدون اسم
زمین
چوپان
آرزو
گل
مرغ عشق
در
شاه دل
استخوان
نفیر مرگ
دلتنگی
هزار عاشق
حکایت
اسیر
جوان
حسرت
فصل
شهرزاد
ما
دانه
گل
شاعر
اشک
وطن
چشم من
شوق یلدا
شب یلدا
لبخند
دریا
پروانه
پیری
صبح
شب بارانی
گذشته
زمستان
درد
مادر
لب دریای مرگ
من
دل
دل دریا
غریبه
مبتلا
قله‌ی کوه
بیداری
رمضان
حصار
جبر و اختیار
محرم
ماهی و آب
چشم شیشه‌ها
طلوع
افق
خاطره
فریاد تنهایی
ترس
مردم
خداحافظ
جنگ جهانی
شباهنگام
خورشید ما
غریب وطن خویش
کنج طاقچه
باز باران
سال بلوغ
موج فریاد
واژه‌ی جنگ
تقدیر من
عطر نان
بذر خیال
نفس روز
حصار تن
بشکند قلم
پشت پلک
جور زمان
چراغ
عمق نگاه
پهنه‌ی مرگ
تبر
بی‌نشان
خورشید
تماشای غروب
آسمان و دریا
باران اشک
لحظه‌ی خواب
طبل جنگ
کنار دریا
هیچ کلامی
کلام آخر

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا